شــهر فرشــــــته

اینجا سرگرمی تا ابد ادامه داره! یه وبلاگ که هیچ وقت قدیمی نمیشه! جایی دیدی؟ نه؟ پس بیا اینجا!

شــهر فرشــــــته | من و زینب

فاطمه حورا
شــهر فرشــــــته اینجا سرگرمی تا ابد ادامه داره! یه وبلاگ که هیچ وقت قدیمی نمیشه! جایی دیدی؟ نه؟ پس بیا اینجا!

بز😂😂😂

دو روز پیش داشتم با زینب کتاب برگه های سفید دیو های سیاه رو می خوندم. تموم که شد رفتیم صفحه ی اول و در مورد نقاشی هاش حرف زدیم. صفحه ی آخر انگار برامون جوک گفته باشن ترکیدیم از خنده🤣🤣 اسرائیلی ها رو شبیه بز کشیده بودددددد. حالا هروقت میگیم بز از خنده غش می کنیم😂🤣😂🤣 هر دفعه همدیگه رو می بینیم یه کلمه ای می سازیم برای از خنده ترکیدن😂

.

( راستی زینب دوست صمیمیه )


برچسب‌ها: خنده دار , من و زینب

تاريخ : شنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۴ | 21:10 | نویسنده : فاطمه حورا |

خاطره ی خنده دار

یه روز با دوستم زینب داشتم بازی می کردم که یکهو پام رفت روی پلاستیکی که رو زمین افتاده بود.( اون قسمت فرش نداشت و لیز بود ) یک بار چرخیدم،روی یک پام ایستادم و یکهو افتادم روی زینب و باهم از خنده شکم مون درد گرفت!

یک بار هم با زینب داشتیم اسمارتیز می خوردیم،من به شوخی پاکت اسمارتیز رو جوری بالای دهنم گرفتم که انگار می خوام اسمارتیز بریزم توی دهنم.بعد زینب گفت:«اَیییییی» بعد باهم انقدر خندیدم شکم مون داشت می ترکید!!! پنج دقیقه خندیدیم و آروم شدیم.ولی دوباره بهم نگاه کردیم و خندیدیم


برچسب‌ها: خاطرات خنده دار , من و زینب

تاريخ : یکشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۴ | 22:23 | نویسنده : فاطمه حورا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.